میترسم از روزی که بیای و بگی بکن فرامــوشم
من به جای تو با کس دیگه ای هم آغــوشم
بخابون تو گوشم که بدونم خابم یا بیدار
کو اون روزایی که میگفتی عزیزم به امید دیدار
منم بیمار با نفس تنــگی که دارم میجنـگم
از درد دوریت و نامهربونی هات میرنـجم
قلبم مـجبورم کرد تا صب بیدار بمـونم
این شعر رو که مینویسم واسه چشــات بخونم
نظرات شما عزیزان:
|